بیبرس بندقداری
بِیبَرْسِ بُنْدُقْداری، ملك ظاهر ركنالدین ابوالفتح صالحی (د 676ق /1277م)، چهارمین سلطان از شاخۀ ممالیك بحری كه از 658 تا 676ق بر مصر و شام حكومت كرد. بیبرس به دلیل پیروزیهای چشمگیر در برابر هجوم مغولان به شام، و مقابلۀ فیروزمندانه با صلیبیها و نیز به سبب كامیابیاش در ایجاد وحدت میان مصر و شام، و سركوبِ سركشیها در داخل و تعرضات خارج از قلمرو حكومت و پیریزیِ نظامی استوار در ادارۀ حكومت، توانست به چنان درجهای از اقتدار دست یابد كه از دوران حكمرانی وی به عنوان یكی از باشكوهترین دورانهای تاریخ مصر اسلامی یاد شده، و شرح اقدامات دلیرانهاش آمیخته با قصههای عامیانه تا به امروز در مصر باقی مانده است (ذهبی، حوادث سالهای 671-680ق، 216، 217، 218، 219؛ یافعی، 4 /175؛ مویر، 60؛ نیكلسن، 271؛ بروكلمان، 332؛ عودات، 103).
بیبرس در حدود سال 620ق /1223م (ذهبی، همان، 217؛ ابن تغری بردی، المنهل ... ، 3 /447؛ ابن عماد، 6 /350) یا 625ق (ابن شاكر، فوات ... ، 1 / 159) در منطقۀ قِبچاق به دنیا آمد (صفدی، 10 /329) و از راه دریای سیاه و قلمرو امپراتوری بیزانس به مصر انتقال یافت. نخست امیر علاءالدین اَیدِكینِ بندقداری ــ كه بیبرس به او منسوب شده است ــ وی را خرید (همو، نیز ابن تغری بردی، همانجاها) و پس از آن در زمرۀ غلامان ملك صالح نجمالدین ایوب درآمد و چون كفایت و شجاعت نشانداد، مقامی ارجمند یافت (ابن شاكر، همان، 1 /160؛ ابن تغری بردی، النجوم، 6 /322، 359؛ ذهبی، ابن عماد، همانجاها). پس از مرگ این امیر ایوبی (647 ق / 1249 م) بیبرس به خدمت توران شاه آخرین حكمران ایوبی درآمد و در 648ق در توطئۀ قتل وی همراهِ جمعی از امیران مملوك شركت كرد (مقریزی، السلوك، 1(2) /436؛ ابن شاكر، همانجا؛ ابن تغری بردی، المنهل، 3 / 448). پس از آن به ناچار به شام گریخت و نزد امیران ایوبی دمشق و سپس كَرَك پناه گرفت و از ایشان برای حمله به مصر استمداد كرد، اما در این لشكركشی ناكام ماند (مقریزی، همانجا؛ ابن كثیر، 13 /182؛ ابن تغری بردی، همان، 3 /448-451؛ صفدی، 10 /330).
در 658ق /1260م پس از آنكه مغولان مناطق وسیعی از شام را گرفتند و قصد تسخیر مصر كردند، مظفر قُطز سلطان مملوك برای مقابله با آنان، اختلافات خود با بیبرس را فراموش كرد و وی را به مصر خواند و مورد محبت و نواخت قرار داد (مقریزی، همانجا؛ ابنكثیر، 13 /182-183؛ عینی، 1 /234؛ ابنخلدون، 5 /422). در رمضان همان سال بیبرس به عنوان فرمانده جلوداران سپاه مصر در پیكار مشهور عین جالوت شكست سختی به مغولان وارد كرد و جلو پیشروی آنان به سوی غرب را گرفت (ابنكثیر، 13 /183-184؛ ابن دواداری، 8 /49؛ یونینی، 1 /366؛ گروسه، 591-593؛ مرگان، 187- 188). وی سپس به دستور قطز مغولان را تعقیب كرد و باقیماندۀ ایشان را از دم تیغ گذراند؛ آنگاه به دمشق بازگشت (صفدی، 10 /332؛ ابن تغری بردی، همان، 3 /451). با این همه، چون قطز درخواست بیبرس برای تفویض حكومت حلب به او را نپذیرفت، روابط آن دو باز تیره شد (ابن كثیر، 13 / 188؛ عینی، 1 /261) و اندكی بعد، قطز در راه بازگشت به مصر (658ق /1260م) به دست بیبرس و جمعی از امیران مملوك به قتل رسید (مقریزی، همان، 1(2) /436-437؛ ابن كثیر، همانجا).
چون بیبرس وارد مصر شد، امرا و اشراف مصر او را به عنوان سلطان پذیرفتند و وی با لقب ملك ظاهر به سلطنت نشست (عینی، 1 /261-264؛ ابن دقماق، 2 /66-67؛ عبدالباسط، 75).
بیبرس پس از استقرار و در پیِ برخی عزل و نصبهای داخلی (عینی، 1 /288-289؛ صفدی، 10 /333)، بیشتر امرا و حكمرانان منطقۀ شام را ابقا كرد (مقریزی، همان، 1(2) /444؛ ابن تغری بردی، همان، 3 /452-453). آنگاه برای جلب نظر و حمایت مردم مالیاتهایی را كه قطز برای جنگ با مغولان وضع كرده بود، ملغا ساخت (مقریزی، الخطط، 2(1) /89؛ عینی، 1 /270) و همۀ زندانیها را آزاد كرد (ابن تغری بردی، النجوم، 7 /103). بنای مدرسۀ ظاهریه به دستور بیبرس در همین سال آغاز شد (عینی، 1 /382؛ ابن تغری بردی، همان، 7 /120) و سال بعد نیز با فرستادن اموال و گروههایی به عمارت حرم نبوی در مدینه، و قبۀ الصخرۀ در بیتالمقدس دست زد (مقریزی، السلوك، 1(2) /445).
یكی از اقدامات مهم بیبرس برای استوار ساختن پایههای سلطنت خود، احیای خلافت عباسی در مصر بود. وی در 659 ق / 1261 م یكی از بازماندگان عباسیان را، پس از آنكه نسبش در مجلسی از دانشمندان اثبات شد، با عنوان المستنصر بالله به خلافت نشاند و خود با جمیع اركان دولتش با وی بیعت كردند (سیوطی، تاریخ ... ، 477- 478؛ ابنخلدون، 3 /664؛ ابن طولونی، 121؛ ابن ظهیره، 194-195). دیری نپایید كه بیبرس خلیفۀ جدید را به احیای خلافت بغداد وا داشت و وی را با سپاه و ساز و برگی نه چندان كافی راهی آن دیار كرد؛ اما مستنصر پیش از رسیدن به بغداد با لشكر مغول مواجه شد و جان سالم به در نبرد و سپاهیانش نیز تار و مار شدند (مقریزی، همان، 1(2) /457-460، 467؛ عینی، 1 /328). یكسال پس از آن در قاهره با دومین خلیفۀ عباسی، الحاكم بامرالله بیعت شد و این بار محدودیتهایی نیز برای وی مقرر گردید (ابنظهیره، 195؛ سیوطی، همان، 478-479؛ قلقشندی، 3 /260-261؛ ابن كثیر، 13 /197- 198). درواقع خلافتِ دست نشاندۀ مصر مقامی صرفاً تشریفاتی بود و سلطان از ایجاد آن قصدی جز كسب وجاهت و مشروعیت نداشت و نیز میخواست به این وسیله مصر را به مركز دنیای اسلام تبدیل كند، و همچنین احتمال ظهور شورشهای شیعی را در مصر كه سالها مركز حكومت شیعیان فاطمی بود، كاهش دهد (عاشور، سعید عبدالفتاح، 176-179؛ مویر، 48-49، نیز 594؛ لویس، 113).
از دیگر اقدامات بیبرس ــ كه قلمروش را از سوی مغولان و صلیبیان در خطر میدید و حضور بقایای ایوبیان را نیز نمیتوانست نادیده بگیرد ــ این بود كه سالهای نخست سلطنت را برای استحكام بخشیدن به پایههای دولت خود صرف كرد (شبارو، 27) و آنگاه به سركوب امرا و حكام مخالف در شام پرداخت (مقریزی، همان، 1(2) /444-445؛ ابن كثیر، 13 /191، 198). وی همچنین در قاهره قیامی شیعی را كه با انگیزۀ بازگرداندن خلافت فاطمیان بر پا شده بود، سركوب كرد (عینی، 1 /270-271؛ عاشور، سعید عبدالفتاح، 175-176).
در 659 ق /1261 م به دستور بیبرس برای حفظ آمادگی نظامی، تمامی قلعهها و دژهای شام را كه بر اثر حملۀ مغول آسیب دیده بود، بازسازی كردند و آنها را از آزوقه و نفرات انباشتند (مقریزی، همان، 1(2) /446). او در مورد مصر نیز به تقویت ناوگان دریایی و كشتیهای جنگی همت گمارد (همان، 1(2) /447) و در مصب نیل نزدیك دمیاط با صخرههای بزرگ سدی ایجاد كرد تا مانع عبور فرنگان شود (زیدان، 1 /325؛ شبارو، همانجا). وی همچنین با آوردن بردگان از دشت قبچاق سپاهی از ممالیك تشكیل داد (همو، 28).
بیبرس برای آگاهی از اخبار سراسر قلمرو خود شبكۀ منظم برید ایجاد كرد كه كارایی بسیار داشت (مقریزی، همان، 1(2) /446؛ زیدان، 1 /322)؛ همچنین با احداث برجهای دیدهبانی متعدد، كارگزاران او تحركات دشمن را زیر نظر داشتند و انتقال اخبار سرعت میگرفت (قلقشندی، 14 /399).
بیبرس به منظور تقویت مواضع خود در برابر فرنگان و مغولان، و تغییر در معادلات سیاسی منطقه، با میخائیل هشتم، امپراتور بیزانس (مقریزی، همان، 1(2) /471، نیز حاشیههای 5 و 6)، و بركه خان، حاكم مغولِ دشت قبچاق (عینی، 1 /360-363؛ عاشور، فاید حماد، 81 -83) همپیمان شد. به زودی میان او و بركهخان كه مسلمان شده بود و با هولاگو نیز دشمنی داشت، پیوندهایی استوار پدید آمد (قلقشندی، 4 /473؛ عینی، همانجا؛ وصاف، 27- 28؛ اشپولر، 66- 68؛ بیانی، 3 /895-896)، تا جایی كه طی چند مرحله مغولانی از دشت قبچاق به مصر پناه آوردند و از ایشان به گرمی اسقبال شد (مقریزی، همان، 1(2) /473؛ عینی، 1 /364- 365؛ ایالُن، 89 ff.؛ عاشور، فاید حماد، 83). شاید از نتایج همین مراودات بود كه بیبرس به ترویج رسوم مغولی در حكومت مصر علاقهمند گردید (ابن تغری بردی، النجوم، 6 /268- 269؛ ایالن، 67).
بیبرس پس از نبرد عین جالوت به شدت مراقب تحركات مغول بود و هیچگاه فرصت تلافی آن شكست را به ایشان نداد. پس از مرگ هولاگو در 663ق /1265م نیز بیبرس از جابهجاییِ قدرت در قلمرو ایلخانی و اختلافات ایشان با مغولان شاخۀ جغتایی و اردوی زرین بهره جست و فرصت را برای سركوب صلیبیها غنیمت شمرد (رانسیمان، 3 /383؛ گروسه، 565، 596). وی در جمادیالاول 663 بر قیصریه، و در جمادیالآخر همان سال بر ارسوف غلبه یافت (ابن شاكر، عیون ... ، 20 / 319؛ رانسیمان، 3 /380-381). سال بعد هم بر قلعۀ صفد ــ كه از مهمترین دژهای صلیبی بهشمار میآمد ــ دست یافت (ابن كثیر، 13 / 258- 259؛ ابوالفدا، المختصر ... ، 7 /6؛ رانسیمان، 3 /383-384).
بیبرس در 665ق، ارمنستان را هدف حملات خود قرار داد و سپاه مصر در غیاب هیتوم، پادشاه ارمنستان كه برای درخواست كمك نزد مغولان رفته بود، صدمات بزرگی به این سرزمین وارد آورد (ابن عبری، 498؛ ابوالفدا، همان، 7 /6-7؛ قس: ابن ایاس، 1(1) /325؛ نیز نک : رانسیمان، 3 /385-386). در 666ق بیبرس بر یافا و دژ شَقیف تسلط یافت (ابن دواداری، 8 /124-125؛ ابوالفدا، تقویم ... ، 246) و اندكی بعد انطاكیه، از مهمترین شهرهای تحت اختیار فرنگان را كه بیش از 170 سال در دست آنان بود، تسخیر كرد، و از این راه ضربۀ مهلكی بر صلیبیان وارد آورد (همو، المختصر، 7 /8). در 669ق بیبرس پس از تصرف حصن الاكراد و تسلط بر دژ عكا (ابن دواداری، 8 /152؛ رانسیمان، 3 /398-399)، طرابلس را محاصره كرد، اما به سبب حضور و تحركاتِ ادوارد، شاهزادۀ انگلیسی درمنطقه و بیم از همپیمانی وی با مغول، تقاضای صلح بوهِمندِ ششم، امیر طرابلس را پذیرفت و در 670 ق نیز با عكا پیمان صلح منعقد كرد (مقریزی، السلوك، 1(2) /592-593، 601؛ رانسیمان، 3 / 399، 403؛ استیونسن، 343). این معاهدات صلح با امیرنشینان بزرگ صلیبی سرآغاز آرامشی 14 ساله در جبهۀ جنگهای صلیبی بود كه تا 8 سال پس از مرگ بیبرس تداوم یافت (شبارو، 34؛ قاسم، 160؛ استیونسن، 345).
بعد از آرامش در جبهۀ صلیبی، بیبرس خود را به مقابله با مغولان و همپیمانان ایشان در ارمنستان و آسیای صغیر مشغول ساخت. وی طی سالهای 667 تا 670ق دو بار فرستادگان صلح از جانب اباقا، ایلخان ایران را پذیرفت (مقریزی، همان، 1(2) /573 -574، 602؛ عینی، 2 /40، 100-101)، ولی به خوبی میدانست كه مغولان هنوز در اندیشۀ تصرف مصر و شاماند و پیغام صلح برای دفعالوقت و كسبِ فرصت مناسب، و یا ناشی از اختلافات داخلی آنهاست؛ و از اینرو، به پیشنهاد صلح پاسخ مثبت نداد (عاشور، فاید حماد، 97- 98).
بیبرس كه چندینبار مانع عبور سپاه ایلخان از رود فرات شده بود، در 674ق /1275م حملۀ ایشان را در منطقۀ بیره درهم شكست و با عبور از فرات به تعقیب آنها پرداخت (ابن دقماق، 2 /76؛ یونینی، 3 /2، 111-116؛ ابن فرات، 7 /41؛ اقبال، 1 /211-212). او كه در 673ق به ارمنستان لشكر كشیده، و با پیروزی بر ارمنیان قدرت برتر خود را نشان داده بود (ابنشداد، 106)، در 675ق برای ایجاد امنیت مرزهای شمالی قلمرو خود با آسیای صغیر و سركوب رومیها ــ كه همپیمانی با مغولان را آشكار سـاخته بودنـد ــ به قصد بلاد روم حركت كرد (ابوالفدا، المختصر، 7 /13؛ ابن عبری، 501-502)، در حالی كه نامههایی از معینالدین سلیمان پروانه، وزیر سلاجقۀ روم دریافت كرده بود كه اطمینانش را به یاری و همدستی وی جلب میكرد. برخی امرا و سرداران رومی نیز وعدۀ مشابهی به وی داده بودند. در منطقهای به نام البستان (ه م)، بیبرس در كارزار با سپاه مغول ــ كه پروانه ایشان را در غفلت نگاه داشته بود ــ پیروز شد و چون قیصریه را تسخیر كرد، پیروزمندانه بر تخت سلاجقه تكیه زد (ابن بی بی، 681-684؛ «مختصر ... »، 316-320؛ ابنفرات، 7 /65-67؛ رشیدالدین، 2 /1101-1102؛ اشپولر، 78-79؛ اقبال، 1 /213-214؛ مرتضوی، 132-134).
نزاریهای شام و قلعههای مستحكم ایشان نقش مهمی در معادلات سیاسی منطقه داشت؛ اما بیبرس دست به اقداماتی زد كه بهتدریج استقلال سیاسی آنانرا در شام از میان برد (دفتری، 490-491). وی با عزل و نصب رهبران جامعۀ اسماعیلی شام (ذهبی، حوادث سالهای 661-670ق، 49؛ مقریزی، همان، 1(2) /586-587؛ دفتری، 492-495) و ستاندن باج از ایشان (عینی، 1 /427؛ دفتری، 492) و تصرف دژهای مستحكم آنها در منطقه، مانند مِصیاف، قدموس، كهف، رصافه و ... (قلقشندی، 4 /179-180؛ صقاعی، 51؛ ابن شاكر، عیون، 21 /14؛ ابن شداد، 37، 60، 323) بر اسماعیلیه مسلط شد، اما هیچگاه قصد از میان برداشتنِ ایشان را نكرد و اجازه داد تا در قلعههای خویش تحت نظارت امرای مملوك زندگی كنند (قلقشندی، 4 /180؛ دفتری، 494). حتى گفتهاند كه وی از خدمات فداییان اسماعیلی بر ضد دشمنان خود بهره میجست (ابن دواداری، 8 /157- 158؛ دفتری، همانجا؛ رانسیمان، 3 /397- 399). بیبرس همچنین بلاد نوبه در جنوب مصر را برای نخستینبار به متصرفات اسلامی ضمیمه كرد (ابن شداد، 52-53، 129، 130؛ سیوطی، تاریخ، 481؛ قلقشندی، 5 /276-277).
بیبرس در 676ق /1277م بر اثر بیماری یا مسمومیت درگذشت (ابوالفدا، همان، 7 /14؛ ابن فرات، 7 /85؛ ابن تغری بردی، النجوم، 7 /175؛ صفدی، 10 /336). وی با اینكه سالهای متمادی درگیر جنگ با دشمنان بود، از آبادی مصر و شام و احداث مدارس و مساجد (ابن فرات، 7 /83-84؛ ابن تغری بردی، همان، 7 /190-197) و توجه به سایر شئون حكومت غافل نبود. او برای نخستینبار قضات 4گانه از 4 مذهب اهل تسنن را در مصر و شام منصوب كرد (قلقشندی، 4 /35؛ عینی، 1 /407- 408) و نماز جمعه را در جامع الازهر پس از سالها مجدداً برپا داشت (قلقشندی، 3 /360؛ سیوطی، حسن المحاضرة، 96) و بسیاری سمتهای جدید دیوانی و دولتی در مصر ایجاد كرد (ابنتغری بردی، همان، 7 /184-186). بیبرس اگرچه از خصلتهای نیكوی انسانی بهرۀ چندانی نداشت و فاقد ویژگیهایی بود كه رعایایش بتوانند محبتش را به دل بگیرند و دشمنانش با احترام از او یاد كنند، اما بدون شك سربازی شجاع و خستگیناپذیر، فرماندهی لایق و سیاستمداری تیزبین و موفق بود.
مآخذ
ابن ایاس، محمد، بدائع الزهور، به كوشش محمد مصطفى، قاهره، 1402ق / 1982 م؛ ابن بی بی، حسین، الاوامر العلائیة، به كوشش عدنان صادق ارزی، آنكارا، 1956م؛ ابن تغری بردی، المنهل الصافی، به كوشش نبیل محمد عبدالعزیز، قاهره، 1985م؛ همو، النجوم؛ ابن خلدون، العبر؛ ابن دقماق، ابراهیم، الجوهر الثمین، به كوشش محمد كمالالدین عزالدین علی، بیروت، 1405ق /1985م؛ این دواداری، ابوبكر، كنزالدرر، به كوشش اولریش هارمان، قاهره، 1391 ق /1971 م؛ ابن شاكر كتبی، محمد، عیون التواریخ، به كوشش فیصل سامر و نبیله عبدالمنعم داوود، بغداد، 1400 ق /1980 م؛ همو، فوات الوفیات، به كوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، 1951م؛ ابن شداد، محمد، تاریخ الملك الظاهر، به كوشش احمد حطیط، ویسبادن، 1403ق /1983م؛ ابن طولونی، حسن، النزهة السنیة، به كوشش محمد كمالالدین عزالدین علی، بیروت، 1408 ق / 1988 م؛ ابن ظهیره، الفضائل الباهرة، به كوشش مصطفى سقا و كامل مهندس، قاهره، 1969 م؛ ابن عبری، غریغوریوس، تاریخ مختصر الدول، به كوشش انطون صالحانی، بیروت، 1403 ق / 1983م؛ ابن عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، بیروت، دارالكتب العلمیه؛ ابن فرات، محمد، تاریخ، به كوشش قسطنطین زریق، بیروت، 1942م؛ ابن كثیر، البدایة والنهایة، به كوشش احمد ابوملحم و دیگران، بیروت، 1415ق /1994م؛ ابوالفدا، تقویم البلدان، ترجمۀ عبدالمحمد آیتی، تهران، 1349ش؛ همو، المختصر فی اخبار البشر، بیروت، 1381 ق /1961 م؛ اشپولر، برتولد، تاریخ مغول در ایران، ترجمۀ محمود میرآفتاب، تهران، 1372 ش؛ اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مفصل ایران، از حملۀ چنگیز تا تشكیل دولت تیموری، تهران، 1341 ش؛ بروكلمان، كارل، تاریخ ملل و دول اسلامی، ترجمۀ هادی جزایری، تهران، 1346ش؛ بیانی، شیرین، دین و دولت در ایران عهد مغول، تهران، 1375 ش؛ دفتری، فرهاد، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمۀ فریدون بدرهای، تهران، 1375ش؛ ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، به كوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالكتب العربی؛ رانسیمان، استیون، تاریخ جنگهای صلیبی، ترجمۀ منوچهر كاشف، تهران، 1358 ش؛ رشیدالدین فضلالله، جامع التواریخ، به كوشش محمد روشن و مصطفى موسوی، تهران، 1373ش؛ زیدان، جرجی، تاریخ مصر الحدیث، قاهره، 1911م؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء، به كوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، 1964م؛ همو، حسن المحاضرۀ، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1968م؛ شبارو، عصام محمد، دولت ممالیك، ترجمۀ شهلا بختیاری، قم، 1380 ش؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، بهكوشش ژاكلین سوبله و علی عماره، ویسبادن، 1401 ق /1981 م؛ صقاعی، فضلالله، تالی كتاب وفیات الاعیان، به كوشش ژاكلین سوبله، دمشق، 1974م؛ عاشور، سعید عبدالفتاح، مصر و الشام فی عصر الایوبیین والممالیك، بیروت، 1972م؛ عاشور، فایدحماد، العلاقات السیاسیة بین الممالیك والمغول ... ، به كوشش جوزیف نسیم، قاهره، 1976م؛ عبدالباسط ملطی، نزهة الاساطین، به كوشش محمد كمالالدین عزالدین علی، قاهره، 1407ق /1987م؛ عودات، احمد و دیگران، تاریخ المغول و الممالیك، اربد، 1990م؛ عینی، محمود، عقدالجمان، به كوشش محمد محمد امین، قاهره، 1407- 1408ق /1987- 1988م؛ قاسم، قاسم عبده، ماهیة الحروب الصلیبیة، كویت، 1410ق /1990م؛ قلقشندی، احمد، صبح الاعشى، قاهره،1383ق /1963م؛ گروسه، رنه، امپراتوری صحرانوردان، ترجمۀ عبدالحسین میكده، تهران، 1353ش؛ لویس، برنارد، خاورمیانه دو هزار سال تاریخ ... ، ترجمۀ حسن كامشاد، تهران، 1381ش؛ «مختصر سلجوقنامۀ ابن بیبی»، اخبار سلاجقۀ روم، به كوشش محمدجواد مشكور، تهران، 1350ش؛ مرتضوی، منوچهر، مسائل عصر ایلخانان، تهران، 1370ش؛ مرگان، دیوید، مغولها، ترجمۀ عباس مخبر، تهران، 1371ش؛ مقریزی، احمد، الخطط، قاهره، 1913م؛ همو، السلوك، به كوشش محمد مصطفى زیاده، قاهره، 1376ق /1957م؛ مویر، و.، تاریخ دولۀ الممالیك فی مصر، ترجمۀ محمود عابدین و سلیم حسن، قاهره، 1415ق /1957م؛ نیكلسن، ر. ا.، تاریخ الادب العباسی، ترجمۀ صفا خلوصی، بغداد، 1387ق /1967م؛ وصاف، تاریخ، تحریر عبدالمحمد آیتی، تهران، 1346ش؛ یافعی، عبدالله، مرآة الجنان، حیدرآباد دكن، 1339ق؛ یونینی، موسى، ذیل مرآةالزمان، حیدرآباد دكن، 1374ق /1954م؛ نیز: